ریحانه رضی: پس از اجرا باید چشمانم را درمان کنم
«درست نیست که من از سختیهای این نقش بگویم ولی واقعیت این است که در زندگی روزمره چشمانم تار میشود و حالت آن تغییر کرده است.»
این جملات را ریحانه رضی میگوید؛ بازیگر جوانی که مدتی است با نمایش «هیدن» روی صحنه است و در این اثر نمایشی، نقش یک زن نابینا را بازی میکند.
او بیش از ۱۰۰ شب، با این نمایش روی صحنه رفته و هر روز در دو اجرای ۸۰ دقیقهای به ایفای نقش میپردازد.
نمایش «هیدن» کار کورش شاهونه ابتدا در تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت و حالا هم در تئاتر «هامون» در حال اجراست.
ریحانه رضی و کورش شاهونه زوجی هنرمند هستند که با مشارکت یکدیگر نمایش «هیدن» را اجرا میکنند.
اجرای دوباره این نمایش و موفقیت آن سبب شد تا با ریحانه رضی، بازیگر نقش «ژان» که در نگارش متن هم مشارکت داشته و کورش شاهونه، کارگردان و دیگر نویسنده کار گفتگویی داشته باشیم.
رضی که در ساخت این نمایش با همسرش کورش شاهونه، همکاری دارد، درباره مراحل شکلگیری این نمایش توضیح میدهد: «کورش ایده کار را مطرح کرد و مدت یک سال بر ایده و بعد بر نگارش متن کار کردیم و یک سال هم برای تمرین زمان گذاشتیم و در تمرینات به این جمعبندی رسیدیم.»
در شرایطی که بسیاری از کارهای نمایشی در مدت زمان کوتاهی به اجرا میرسند ، اینکه گروهی برای اجرای یک نمایش دو سال زمان بگذارد، اتفاقی است جالب توجه که رضی درباره آن میگوید: ««هیدن» محصول دو سال کار و تفکر، تمرین و تحلیل است و دلیل عمده آن، احترام به خود و مخاطب است.
ارزشمندترین اتفاق ممکن برای اینکه هنرمندی بتواند رسالتی داشته باشد، این است که در وهله اول به خودش احترام بگذارد و بعد به مخاطب. برای ما مخاطب اهمیت بسیاری دارد.
بخصوص بعد از نمایش قبلیمان«مانستر» که اجرایی موفق بود، کار ما خیلی سختتر شد چون میخواستیم کار بعدی، برای خودمان یک قدم رو به جلو باشد.»
او درباره بازی خودش در نقش «ژان» توضیح میدهد: «من و کورش متن نمایشهایمان را با هم مینویسیم.
اما هنگام نوشتن متن، در جایگاه نویسنده بودم و به این فکر نمیکردم قرار است «ژان» را بازی کنم و برای او مینویسم.
اتفاقا به دیگر کاراکترها هم توجه زیادی داشتم. در شروع تمرینها، خواسته کورش بود که «ژان» را تمرین کنم و اگر مورد قبولمان بود، به مخاطب ارایه کنیم. برایم خیلی مهم است نقشی که بازی میکنم، لایههای مختلفی داشته باشد و به عمق کارکتر برسم.»
اما نقش «ژان» با همه جذابیتهایش نقشی است بسیار دشوار.
رضی البته دوست ندارد خودش درباره سختی این نقش صحبت کند ولی در پاسخ به ما توضیح میدهد: «این اجرا بسیار بسیار سخت است. حتی مخاطب هم این سختی را حس میکند و این اجرا برای او هم سنگین و انرژیگیر است.
البته خیلی احساس خوشایندی نیست که خودم بخواهم درباره وضعیت چشمم در این نمایش صحبت کنم چون شاید جنبه تعریف از خود بگیرد ولی اگر بخواهم صادقانه پاسخ بدهم، کار بسیار سختی است.
برخی دوستان فکر کردهاند چشم من لنز بوده یا گریم داشتهام. آنچه میبینید، ماحصل ۱۲ سال کار و تمرین و زحمت است و به تمرین چند ماهه برنمیگردد ولی عشقی که به این نقش و نمایشنامه دارم، مرا سرپا نگه میدارد که بتوانم این سختیها را به جان بخرم.
در این ۱۰۰ شب اجرا حالت طبیعی چشمان من در زندگی عادی و روزمرهام تغییر کرده و کاملا تار میبینم و منتظرم بعد از اجرا برای درمان اقدام کنم.»
اما مشکل فقط به چشمان او برنمیگردد و اتفاقاتی دیگر هم در خلال اجرای این نمایش برای او رخ داده که یادآوری آن را خالی از لطف نمیداند: «در یکی از اجراهایی که در تالار قشقایی داشتیم، در صحنه درگیری زن و شوهر، در اکت نمایش، دستم را روی گوش راستم گذاشتم و ناگهان گوش سمت راستم سِر شد و اصلا نمیشنید و بسیار مضطرب شدم.
شب خیلی عجیبی بود و با همان شرایط اجرا را ادامه دادم که اجرای بسیار هول انگیزی شد. بعد از اجرا که با پزشک تماس گرفتم، احتمال دادند دچار سکته گوش شده باشم و گفتند خوب است که به چشمتان نزده!»
رضی ادامه میدهد: «برخی کارکترها ویژگیهایی بسیار خطرناک دارند که تو یا نباید سمت آنها بروی چون ممکن است نتوانی حق مطلب را ادا کنی یا باید آنچنان آگاهانه و دقیق و درست باشد که حرفی برای گفتن نماند. سعی من بر این بود که شق دوم اتفاق بیفتد و اگر قرار است نقش یک نابینا را بازی کنم، چیزی کم و کسر نباشد. به همین دلیل پارسال حدود ۷ ماه با این عزیزان معاشرت داشتم و در موقعیت بازی و مکالمه با آنان قرار میگرفتم و خیلی از جزییات نقش را در برخورد با آنان و به صورت حقیقی دریافت کردم چون برایم بسیار مهم است که وقتی نقشی را بازی میکنم که در جامعه حضوری واقعی دارد، شاید خودم رنگ و بویی به آن بدهم و آن را از فیلتر بازیگریام بگذرانم، ولی دوست دارم بخش عمدهای از آنچه را که مخاطب میبیند، بر مبنای کارکتر حقیقی باشد که اینها منوط به تمرین و تحلیل و دیدنهای سالیان است که سبب میشود کارکتری مورد لطف تماشاگر قرار بگیرد.»
رضی در پاسخ به اینکه چقدر موفقیت این نمایش را پیشبینی میکردید، توضیح میدهد: «طبیعتا و وقتی نسبت به موضوعی آگاهی داری و پیشنیه آن را میدانی، میتوانی تا حدودی نتیجهاش را پیشبینی کنی. وقتی بعد از «مانستر»، یکی دو سال زمان میگذاریم که به ایدهای برسیم و چندین ایده را کنار گذاشتیم تا به ایده بهتری برسیم، برای هر یک از مراحل نگارش متن و تمرین، یک سال دیگر وقتی میگذاریم و به جز آن کورش، پیش از تمرین در پلاتو، طراحی صحنه، نور، دکور و لباسهایمان را میداند. همه چیز آماده اجراست و فقط بازیگران در موقعیت نقش قرار میگیرند و اتود میزنند.
وقتی نسبت به آنچه خلق میکنی، آگاهی داری، موفقیت آن هم قابل پیشبینی است. هدف ما این بود که یک کار خوب خلق کنیم تا مخاطب دوستش داشته باشد و احترام به خود و مخاطب در آن رعایت شود.»
ریجانه رضی در پایان یادآوری میکند: «دو سال پیش وقتی هنوز تمرین «هیدن» را آغاز نکرده بودیم، به کورش گفتم اگر کار ما از میان هر تعداد تماشاگر فقط بر یک نفر تاثیر مثبت بگذارد، کار خود را انجام دادهایم و رسالت هنر در این است که حرفی برای گفتن داشته باشد و رد پایی بگذارد که کسانی از آن عبور کنند و نکتهای دریابند.
تلاش ما این بوده و میزان موفقیت آن به مخاطبان برمیگردد.»
اما کورش شاهونه، کارگردان و دیگر نویسنده «هیدن» که در نمایش قبلیاش «مانستر» به افرادی توجه داشته که دچار معلولیت هستند، درباره پرداختن به این اقشار یا کسانی که دچار نابینایی هستند، میگوید: «برای من تمثیل، استعاره و فلسفه سوژه، جدای از قصه اولیهای که تماشاگر با آن مواجه میشود، بسیار مهم است.
نگاه من به «هیدن» این است که نابینایان اصلی کسانیاند که در ظاهر بینا هستند ولی حقیقتِ اطراف خود را کتمان میکنند.
همه ما در طول روز هزار و یک موضوع را در زندگی شخصی و روابطمان اعم از دوستانه، زناشویی و … داریم که بخش عمدهای از آنها را کتمان میکنیم و چشممان را بر آن میبندیم.
این وضعیت ، جهانی را در «هیدن» ایجاد میکند که نشان میدهد نسبت به خیلی از مسایلی که سرسری از کنارشان میگذریم یا عامدانه چشممان را بر آن میبندیم، در اصل نابینا هستیم.
این خود یک استعاره و تمثیل است.»
او ادمه میدهد: «برایم مهم است که در نمایشهایم استعاره و جهان تمثیلی وجود داشته باشد و بتوانیم آن را بسط دهیم. نه اینکه الزاما بخواهم در کارم به یک جغرافیا یا موضوعی بپردازم که جهانشمول نباشد. مثلا همیشه به کارهایی که در رابطه با مواد مخدر اجرا میشود و عموما در محلات پایین شهر میگذرد، این نقد را دارم که این کارها در عین جذابیتی که برای مخاطب دارند، تاریخ انقضا دارند و تا جایی کار میکنند. مثلا مخدر «شیشه» ممکن است تا ۲۰ سال دیگر وجود نداشته باشد ولی هویت انسان، دغدغهای همیشگی است و میتواند ترسناک باشد چراکه شناخت بیشتر یک انسان میتواند از هر چیزی هولناکتر باشد چون نزدیکترین کسان آدم، بسته به موقعیتی که در آن قرار میگیرند، ممکن است وجوهی ناشناخته از خود را بروز دهند. »
او اضافه میکند: «برای ما هر روز این دغدغه وجود دارد که کاش نمایش برای تماشاگران تلنگری باشد و سبب شود در زندگی شخصی خود به سمت خیانت نروند. اگر این اتفاق درست بیفتد، رسالت تئاتر به خوبی انجام شده.»
شاهونه با ارایه توضیحاتی درباره شیوه کارگردانی این نمایش و استفاده از مانیتورهای نمایشی در آن اضافه میکند: «آن دو مانتیور استعاره چشمان نابینای زن است که با شکستن دیوار چهارم، تمام آن لحظات را برای تماشاگر از نقطههای پنهان درمیآورد و او را در موقعیت تصمیمگیری قرار میدهد و میکوشد آن کارتاسیس و همذاتپنداری را برای او ایجاد کند و این بزرگترین چالش نمایش ماست که تماشاگر به جای یکی از کارکترها، خود را در مقام تصمیمگیری بداند.»
این کارگردان ادامه میدهد: «حرف من این است که وقتی شبها به خانه بازمیگردیم، آیا دوربینهای مداربسته خود را چک میکنیم، به رفتارمان در طول روز و اشتباههایمان فکر میکنیم، اگر آن دوربینها را چک کردیم، کجا را سانسور میکنیم، کجا را دوست داریم پاک کنیم یا نگه داریم. این کاربرد دوربین مداربسته هم در جامعه و هم در هویت هر فرد در تمام لحظات به سراغمان میآید.»
بخش بعدی گفتگوی ما درباره استقبال تماشاگران از «هیدن» است که سبب شد اجرای آن چند بار تمدید شود.آن هم نمایشی که بدون چهره شناخته شده، اجرا میشود.
شاهونه در پاسخ به اینکه این استقبال چقدر در این گروه انگیزه ایجاد میکند تا همین سبک و سیاق را ادامه بدهند، میگوید: «بازیگری که به درصدی از شناخته شدن میرسد، آن هیجان و آدرنالین و شوق و ولع را از دست میدهد و کار بازیگری برایش به یک حرفه و بیزنس تبدیل میشود. معتقدم در کشور ما اغلب بازیگرانی که به میزانی از شهرت میرسند، پول ، بیزنس، جهان تبلیغات، جهان مولتی مدیا و سوشال مدیا آنان را میبلعد و جز اسمی که در برههای درخشان بوده، چیزی از آنان نمیگذارد.
ممکن است این اتفاق برای همه ما رخ بدهد. برای همه ما سئوال است که چرا بازیگری که در برههای جریانساز بوده و بعد از مدتی درگیر پروپاگاندا میشود و همین موضوع، تمام هویتش را از او میگیرد.
دلیلش این است که او خود را از طبقه متوسط و پایین جامعه جدا میکند. وقتی آرتیست خود را از جامعه جدا میکند، چگونه متوجه میشود کسی که در مترو و اتوبوس یا در حال بالا رفتن از یک پل هوایی است، چه دغدغهای دارد.
او دیگر در صف نانوایی نیست که حرف مردم را بشنود بلکه در طبقهای زندگی میکند که از درد، رنج و مشکل بیخبر است. بعد ما انتظار داریم که چنین بازیگری برای مردم یا کاری دغدغهمند بسازد.
به احتمال بسیار قوی شاید خود من هم درگیر این وضعیت بشوم. این سیستم در تمام دنیا جریان دارد ولی در دیگر کشورها، بازیگران خودشان را نجات میدهند و مدام بر خودشان کار میکنند تا به منیت نرسند و خود را صاحب سبک نمیدانند و عطش یادگیری همچنان در آنان وجود دارد.
این ویژگی باید درون همه باشد. الان برای کار بعدیام وحشت دارم که چه کنم تا گامی رو به جلو باشد. باید با نسل جدید دمخور باشیم تا بتوانیم خود را به روز کنیم.
به همین دلیل تماشاگران نوجوان را دعوت میکنم تا نظراتشان را درباره کارم بشنوم.»
آخرین صحبتهای کورش شاهونه در تقدیر از گروه بازیگران نمایشش و به ویژه ریحانه رضی است: «علاقهای به حرفهای کلیشهای ندارم اما دینی بر گردن خود حس میکنم و باید بگویم من و ریحانه هنگام کار تئاتر، به شدت نسبت به یکدیگر بیرحم هستیم و اگر ریحانه روزی در کاری نتواند کیفیت مد نظرمان را در بازیگری ارایه بدهد، اولین منتقد سرسختش خودش است و بعد من.
اما در این نمایش کاری میکند و در مرزی بین رئالیزم و اکسپرسیونیستم در حرکت است که دستانش را میبوسم برای دو سانس ۸۰ دقیقه روی صحنه با آن چشمان و شکل و شمایل. و اطمینان دارم ریحانه معیارها و ساز و کارهای جدیدی در بازیگری تئاتر ایجاد میکند و از او و تمام گروه بازیگرانم سپاسگزارم.»
نمایش «هیدن» هر شب در دو نوبت ۱۸ و ۲۰ در تئاتر «هامون» به نشانی: خیابان انقلاب، خیابان فلسطین جنوبی، نرسیده به خیابان شهدای ژاندارمری روی صحنه است.