محمد قاضی مترجم، نویسنده، دارای معلولیت نارسایی حنجره
محمد قاضی مترجم، نویسنده، دارای معلولیت نارسایی حنجره
محمد قاضی در سال ۱۲۹۲ هـ .ش در مهاباد تولد یافت.
تحصیلات ابتدایی خود را در آن شهر به پایان رساند.
سپس در سال ۱۳۰۸ هـ .ش برای ادامه تحصیل به تهران آمد.
در سال ۱۳۱۵ هـ .ش از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت.
در سال ۱۳۱۸ هـ .ش از شعبه قضایی دانشکده حقوق دانشنامه لیسانس دریافت کرد.
دو سال پس از دوره سربازی به خدمت دولت درآمد.
محمد قاضی کار ادبی خود را از سال ۱۳۳۰ هـ .ش با ترجمه کتاب جزیره پنگوئنها اثر نویسنده معروف آناتول فرانس آغاز کرد و در سال ۱۳۳۴ هـ .ش کتاب سپید دندان اثر ارزنده جک لندن را به فارسی ترجمه کرد.
پس از آن قاضی به کوشش خستگی ناپذیر به ترجمه آثار متعددی نظیر:
در آغوش خانواده، ناپلئون اثر تارله، شازده کوچولو، مادر، مدار، نان و شراب، آدماها و خرچنگها، ساده دل و مادام بواری (با همکاری رضا عقیلی) پرداخت.
ترجمه او از دوره کامل کتاب دن کیشوت اثر سروانتس نویسنده بزرگ اسپانیایی که شرح حالش در این مجموعه نیز آمده در سال ۱۳۳۸ هـ .ش عنوان بهترین ترجمه سال را از مجله سخن گرفت.
سید علی صالحی در مقدمه کتاب قاضی کیست و چه کرد؟
محمد قاضی با ویژگیهای خاصی که شخصیتش دارد، در همان برخورد اول به انسان می باوراند که صاحب تصمیم، شور، شوق، ایمان، قدرت، تفکری فوق العاده است.
که البته این باور حق است و حجت است.
چهره عمومی این مترجم بزرگ به علت دوری از مبالغه و به دلیل تکیه ای که بر تشخص بی شائبه اجتماعی، فرهنگی خود دارد، همواره روشن، دوست داشتنی و قابل درک و جذاب است و آن جذابیتی که مختصات وجود او دارد، در هر برخوردی شوق به هستی را در انسان زنده می کند.
محمد قاضی در اوایل تیرماه ۱۳۵۴ هـ .ش به علت سرطان حنجره ناچار به عمل جراحی شد.
او برای انجام این مهم به کشور آلمان مسافرت نمود.
بعد از این عمل برای همیشه قوه ناطقه طبیعی خود را از دست داد.
از آن پس به وسیله دستگاه تقویت کننده حنجره سخن می گوید.
قاضی در آن سال پس از عمل جراحی این رباعی را درباره خود گفت:
قاضی که به راه ترجـمه جـوکی شد / از بس که نوشت چون قلم دوکی شد
دیدیم کـه عـاقبت به دست جـراح / تبدیل بـه یک عـروسک کـوکی شد
قاضی بعداز عمل و پیش از انقلاب اسلامی، به میهن بازگشت.
تاوظیفه سترگ و انسانی خود را پیگیرانه ادامه دهد.
در ایران کمتر کتابخوانی است که نام محمد قاضی در گوشه ای از ذهنش جا نداشته باشد.
وی همواره در میان خیل دوستدارانش نه تنها به عنوان مترجمی بزرگ و پیگیر، بلکه به عنوان انسانی شاعر، عاشق، و عشق برانگیز مورد ستایش و اکرام بوده و خواهد بود.
محمد قاضی پولاد آبداده ای است که در عین همدمی در اندوه همگان، هرگز افسردگی و یأس را به خود راه نمی دهد. سرزنده و شادمان است، تا جایی که هم صحبتش را وا می دارد فراموش کند که او در مرز هشتاد سالگی است، و این شور شدید حیات را در کمتر هنرمند جوانی می توان یافت.
تاچه رسد بر آنانی که چند پیراهن بیشتر پاره کرده اند.
قاضی همه ضعفها را به سخره گرفته، از مصائب گذشته، و همچون بزرگی زیبا، علم قلم بر دوش برآن است تا به قول نیچه، برفراز رفیع ترین قلل دست نیافتنی دست یابد. و به راستی، بعد از قاضی بزرگ کدام مترجم را می توان یافت، که این چنین گام های عظیم برداشته باشد؟
اکنون همنام و همدوشی برای این پیر نمی یابم.
آیا باید امیدوار بود، که میان مترجمین نسل جوان، کسی همچون او ظهور کند؟
محمد قاضی اکنون در دهه هشتم عمر خود است.
با اینکه بر اثر عمل جراحی حنجره قادر به تکلم نیست و بر اثر عمل جراحی آب مروارید بینایی یک چشم را از دست داده و توان چشم دیگرش هم اندک شده است و شنوایی خوبی هم ندارد.
(به قول خودش نمی تواند بودن عینک و سمعک و لسانک زندگی کند)،
هنوز باکمال جدیت روزی هشت ساعت به کار ترجمه و نگارش آثار تازه مشغول است.
از جمله کتابهای تازه او سرگذشت ترجمه های من است که شرح و وصف ترجمه ها و نوشته هایی است که از آغاز شروع به کار ترجمه و تألیف در دوران جوانی تا به حال انجام داده است.
محمد قاضی تابه حال شصت و هفت عنوان ترجمه مهم که اغلب کتابهای دوالی چهارجلدی هستند انجام داده که کتابهای زارا، خاطرات یک مترجم (سرگذشت ترجمه های من از نوشته های خودش و بقیه ترجمه هایی از آثار بزرگ ادبیات جهان) می باشد.
در کتاب سرگذشت ترجمه های من از اول شرح می دهد که انگیزه اقدام به ترجمه هر کتابش چه بوده، موضوع کتاب چیست، نویسنده آن کیست.
پس از بیان مختصری از شرح حال او نمونه ای هم از ترجمه را می آورد.
و این کتاب برای آشنایی جوانان دانشجو و مشتاق به کار ترجمه با آثار این مترجم خستگی ناپذیر راهنمایی خوبی خواهد بود. کتابهای غروب فرشتگان، تاریخ مردمی آمریکا، سرگذشت ترجمه های من و چهل روز موسی داغ (در دو جلد) را باید به شصت و هفت عنوان قبلی اضافه نمود.
تکیه کلام قاضی این است: من غم را محکوم کرده ام.
محمدقاضی کیست و چه کرد
فرهنگ دانش و هنر
خاطرات یک مترجم
مصاحبه خصوصی با استاد
منبع : انجمن علمی و آفرینش های هنری معلولان ایران