افزایش سایز فونت
کاهش سایز فونت
واضح کردن صفحه
واضح کردن صفحه
بازگشت به حالت اولیه

عبور از مرز محدودیت برای موفقیت

 ریحانه شهبازی: افسانه هارونی یکی از جوانان دهه شصتی استان اصفهان است که توانسته از مرز محدودیت‌های معلولیت عبور کند و اکنون بازیکن و کاپیتان دوم تیم والیبال نشسته بانوان تیم ذوب آهن اصفهان را با نام خود به یدک بکشد.

او فرزند سوم خانواده است که ۴ خواهر و دو برادر دارد. او متولد سال ۶۲ و زاده اصفهان و بزرگ‌شده نجف آباد است، متأهل و دارای یک فرزند است و مشروح مصاحبه در ادامه آمده است؛

در ابتدا از ارتباطات خانوادگی و نقطه عطف موفقیت خود که در خانواده ایجاد شده است بگویید.

با پدرم ارتباط بیشتری داشتم و این ارتباط دوسویه بود زیرا پدرم نسبت به من تعصب داشت و می‌توانم بگویم که پدرم مرا بزرگ کرد.

به گفته خود پدرم من در کودکی منزوی و خجالتی بودم، به همین خاطر پدرم همه جا مرا با خود می‌برد.

در مهمانی‌ها مادرم به خاطر شرایط جسمانی اجازه پذیرایی به من را نمی‌داد اما پدرم برخلاف این موضوع تاکید داشتند که به عنوان عضوی از خانواده باید مسئولیت قبول کنم و به درستی آنرا انجام بدهم.

پدرم بسیار شخصیت آروم و مهربانی دارد اما اوایل از این سخت‌گیری‌ها ناراحت می‌شدم وابسته مادرم بودم.

خاطره‌ای که در ذهنم حک شده و سرآغاز تغییر من شد، زمانی بود که مهمان داشتیم وظیفه چای آوردن به من محول شد.

مادرم مخالف بود اما پدرم اصرار کرد که این کار را انجام بدهم.

هیچ اتفاقی هم نیافتاد و آن روز اعتماد به نفسی که از دست داده بودم و یا اصلاً نداشتم را به دست آوردم.

این آغاز خودباوری من در سن ۱۱ سالگی بود.

با وجود معلولیت سختی شرایط را در چه چیز می‌دانید؟

 

از آن روز به بعد یک برگ دیگری از زندگی خود را نمایان کردم که باعث تعجب دیگران شد. درست است که شرایط سختی وجود داشت اما معتقدم که آدم‌های اطرافمان شرایط را سخت می‌کنند.

امروزه در بین مردم نهادینه شده که معلولیت محدودیت نیست و معلولان هم توانایی‌های منحصر به فرد دارند که خدا در ازای گرفتن یک نعمت، نعمت دیگری را اهدا می‌کند. در حالی که در گذشته مردم از کنار معلولان رد می‌شدند خداروشکر می‌کردند و من در کودکی ناراحت بودم اما با گذشت زمان این موضوع حل شد و درک و فرهنگ مردم ارتقا پیدا کرده است.

یک مزیتی که اکنون وجود دارد این است که ما زودتر رسانه‌ای شدیم و موفقیت این قشر از جامعه در ابعاد مختلف نشان داده شد تا مردم با این موضوع بهتر برخورد کنند.

در غیر این صورت برای خودم اتفاق افتاده بود که با بیرون رفتن نگاه سنگین آدم‌ها را حس می‌کردم و خودم خیلی ناراحت می‌شدم و در کودکی به مادرم اعتراض می‌کردم و در خانواده تنها من معلولیت دارم.

به نظرم خیلی اذیت کردم. اما با کمک پدرم از این وضعیت بیرون آمدم.

چگونه وارد حوزه ورزش شدید؟

۱۴ سال است که در حوزه ورزش فعالیت دارم. در مقطع دبیرستان که بودم با مادرم به بیمه تأمین اجتماعی رفتم تا دفترچه‌ها را مهر کنند.

آنجا یک خانم معلول را دیدم و می‌خواست با من حرف بزند. ابتدا فکر کردم که دوباره مانند سایر مردم می‌خواهد دکتر معرفی کنند اما با این حال به دلیل اخلاقی که داشتم به سمت او رفتم و گفت: «من مثل ما هستم» به محض شنیدن این جمله انگار یک آرامش خاصی گرفتم و خیالم راحت شد که حرف‌های تکراری نمی‌شنوم.

از من خواست که وارد تیم والیبال نشسته نجف آباد شوم.

کاملاً مخالفت کردم. اما به من گفت که بروم و حداقل نظاره‌گر باشم. بلاخره تنهایی آنجا رفتم.

در نگاه اول از اینکه خودشان را روی زمین می‌کشیدند بدم آمد.

من در زمان مدرسه در زنگ ورزش ایستاده با دوستانم والیبال بازی می‌کردم و تقریباً استعداد و زمینه این ورزش را داشتم.

با من تماس گرفتند و من جواب رد می‌دادم تا اینکه گفتند مسابقات برگزار می‌شود و به کمک من نیاز دارند. با شنیدن کلمه «مسابقات» انگیزه پیدا کردم.

در همان دو سه روز اول با آنها همراه شدم و علاقه من شکل گرفت تا حدی که به کم بودن سانس ورزش معترض شدم.

در اولین مسابقه استانی با تیم نجف آباد شرکت کردم و در سکوی دوم ایستادیم و گویی برگه برنده بزرگی به دستم رسید.

حدود دو سالی با این تیم ادامه دادم اما بعد از آن به تیم استان و مسابقات استان اصفهان ملحق شدم که مربی آنها با دیدن فعالیت‌های من در مدت سه الی چهار ماه تعجب کرده بود.

اما شرایط به گونه‌ای نبود که خانواده اجازه بدهند از نجف آباد به اصفهان بیایم و در تمرینات شرکت کنم.

پس چطور به مسابقات استانی راه پیدا کردید؟

 

حدود یکسال و نیم از والیبال دور شدم و نامزد کردم و نامزد من اصفهانی بود و خوشبختانه همسرم با من همراهی کرد و من در تمرینات تیم استان اصفهان حضور پیدا کردم. برای مسابقات کشوری از بین ۴۵ بازیکن باید ۱۲ نفر انتخاب می‌شد که من هم جز منتخبان قرار گرفتم.

سال اول استرس داشتم که با وجود زحمات وسختی‌های بسیار این اتفاق افتاد.

چگونه وارد تیم ملی شدید؟

مربیان درخواست همکاری به ما می‌دادند اما متأسفانه سلیقه‌ای عمل می‌شد و تیم ملی بانوان والیبال نشسته سلیقه‌ای است حتی برای انتخاب مربی.

برای نمونه خانم بریانیان، مربی ما از همه لحاظی یکی از بهترینهاست اما تنها یکی دوبار معرفی شده است.

از هر شهری که مربی انتخاب می‌شد اکثر اعضای تیم را از بازیکنان همان شهر انتخاب می‌کردند واین به دور از انصاف بود.

از طرف دیگر در تیم ملی ما اعضایی حضور دارند که حدود ۵۰ ساله هستند در صورتی که جوانان شایسته بسیاری وجود دارد که ظرفیت‌های بالایی دارند و بارها این موضوع گفته شده اما باند و باندبازی همچنان ادامه دارد.

ضعف تیم‌های ملی را در چه چیز می‌دانید؟

مدیریت نداشتن یکی از ضعف هاست.

سال جاری مسابقات ملی برگزار شد و با اینکه باید سرمربی تیم در مسابقات سوپر لیگ حضور داشته باشد اما اصلاً حضور نداشتند و این برای مسابقات کشوری قابل قبول نبود.

آیا وجود شرایط جسمانی ویژه با همسرداری، بچه‌داری وبازیکن بودن تداخل پیدا نمی‌کند؟

همه این وظایف نیاز به مدیریت دارد.

من باید وقتی در خانه حضور دارم همسر باشم و مادر اما زمانی که به باشگاه می‌روم باید وظیفه همسری و مادری خود را پشت در باشگاه بگذارم و در زمین بازی هیچ نقشی به جز بازیکن نداشته باشم.

هیچگاه ناراحتی‌های زمان بازی و حتی مربیان را به داخل خانه انتقال نمی‌دادم و حتی برعکس این موضوع نیز صدق می‌کند.

آیا در این مدت لطمه‌ای به وقت شما برای خانوادتان نزده است؟

البته که منکر همراهی و همکاری اعضای خانواده نمی‌شوم.

خواهرم و همسرم در زمان اردوهای مسابقاتی و اعزام برای مسابقات باعث شدند که کمبودهای مرا در مدت ۲۰ روز الی یک ماه مسابقات که در خانه نبودم برای فرزندم جبران کنند و در این مدت خانواده من همکاری و حمایت می‌کرد.

دلیل پیشرفت و ماندگاری شما در این حرفه چیست؟ چگونه راه موفقیت را به سایر معلولان نشان می‌دهید؟

در ابتدا سعی می‌کنم که خودم را در آن بن بستی که گیر کردم بیرون بیاورم به عبارتی اگر زمانی توانستیم که خودمان را مانند سایر افراد موفق ببینیم و از پیله منزوی بودن بیرون بیاییم آنگاه مسیر موفقیت هموار می‌شود.

زیرا بسیاری از مواقع دلیل عدم پیشرفت و فعالیت معلولان بها ندادن و اعتماد نکردن به آنهاست.

من نمی‌توانم نگاه‌های جامعه را حذف کنم بنابراین در ابتدا راه خودم را در پیش می‌گیرم بعد خودم تصمیم می‌گیرم که خودم را نگاه کنم و ایمان بیاورم.

اگر پدرتان اخلاقی همانند مادران داشت و مانع فعالیت و جسارت شما می‌شد، چه پیش‌آمدی در انتظار شما بود؟

 

من همان آدم منزوی باقی می‌ماندم

حاضرید دوباره این راه را انتخاب کنید؟

در همه روزهای که پشت سر گذاشتم به من خوش گذشته، هم در روزهای ورزشی و هم در روزهایی که در کنار خانواده بودم و زمانی که از قهرمانی برمی‌گشتم بسیار لحظات شیرینی بود.

مهمانی‌هایی که برگزار می‌کردند و ذوق و شوق‌هایی که نظاره می‌کردم و همه این اتفاقات شیرینی خود را داشت.

اگر فکر کنید خانم افسانه هارونی بازیکن تیم والیبال نشسته نیستید و تنها توانسته‌ای که با مشکلاتتان کنار بیایید، بازهم این حرف‌ها را بیان می‌کردید؟

یک راه دیگری را برای موفقیت خودم پیدا می‌کردم حتماً ورزش نیست و شاید در درس موفق می‌شدم.

در حال حاضر هم دوستانی دارم که بهترین نقاش، بافنده، بازیگر هستند.

نه تنها من بلکه همه آدم‌ها می‌توانند راهی را پیدا کنند که حال دلشان را خوب کند.

شاید منم قسمتم این بوده که با ورزش حال دلم خوب شود.

از شرایط فعلی خود راضی هستید؟

در حال حاضر بله.

زیرا خانواده‌هایی را می‌شناسم که در محدودیت‌های خانوادگی و خجالت آنها اجازه ظهور به فرزندان خود نمی‌دهند و ای کاش الگو سازی شود که فرزند معلول خجالت ندارد.

حرف پایانی؟

همه می‌دانند که موفقیت بی هزینه نیست و با سختی و استرس و بی‌خوابی همراه است.

امسال یک مسابقه‌ای را پشت سر گذاشتیم که فوق‌العاده عالی بود زیرا ۸۰ درصد اعضا از استان اصفهان بودند و در مقابل دو تیم ملی قدرتمند بازی کردیم.

دو تیمی که تشکیل شده بود از ۶ بازیکن پرادعا و این موضوع برای ما خوب بود.

از طرفی هم مربی تیم ما جسارتی به خرج داد و ۸۰ درصد اعضا را از استان اصفهان و تربیت شده آموزش‌های خودش قرار داد.

با اینکه همه اعتراض کردند که ممکن است نتیجه خوبی به دست نیاید اما مربی می‌گفت: «اگر من به خودم ایمان داشته باشم صد درصد به اعضای تیمم هم اطمینان دارم.»

ما امسال از بین تیم‌های قدرتمندی نایب قهرمان شدیم و یک اتفاق غیر منتظره‌ای هم که در بازی با آن روبرو شدیم این بود که با وارد شدن به زمین بازی همه سالن علیه تیم ما شدند و همه یک دست تیم مشهد را تشویق می‌کردند.

اما تیم ما به دلیل حضور یک مشاور خوب توانست این موضوع را مدیریت کند.

در صورتی که ما معتقدیم که در کنار قهرمانی باید پهلوانی هم باشد؛ با اینکه برای ما گران تمام شد اما قشنگ تمام شد و کار خوب این است که خدا درست کند.

یه پاسخ بگذارید

تنها دیدگاه‌های پارسی برای نمایش پذیرفته خواهند شد!